سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























جوان امروزی


کاش میشد عشق را معنا کرد.......

شنیدم گفت صبحی چشم راهی

گذر می کــــــــرد یارم گاه گاهی

نمـــــــیدانم چرا تـــأ  خیر کرده ؟

و شـایـــدهــم مــرا تحــقــیرکرده

غـــبار چـارقش را ســرمــه کردم

دلـــم را بر وصــالـش قـرمه کردم

وز او بــا  شـاپــرکـها قـصّـه گفتم

بگـلـها پـاســبان گـشــتم نخفتم

اگرنــایــد ...؟  ـ فـضــولان ولایـت

مــراخــوانـند مجـنون زین حکایت..

بــدو گــفـتم ببین سرووسمن را

وزین وقــفه مرنجـان خویشتن را

دعـــاکــن دلـبرت در راه باشـــد

و از ســـوز دلـــت آگـاه باشــــد

رسـد بـا غــافـلــه چون پیلـتـنها

بگـــریــد فــاصــلــه چون پـرزنها

 

چه کسی گفت که از دل برود ,رفته زچشم

چشم دل باید بست تاکه ازعشق گذشت

هوسش عشق بنامید آنکس که

ندیدنش بهانه شدوازیار گسست


نوشته شده در شنبه 88/12/1ساعت 1:45 عصر توسط گل نفیس نظرات ( ) |


Design By : Pichak